ایدهیابی برای نوشتن | ... | |
چند روزی هست که در وبینار 100 داستان شرکت کرده و دغدغهی ایدهیابی دست از سرم برنمیدارد و ذهنم را درگیر کرده است. همیشه و همهجا دنبال سوژهای هستم که گیرایی لازم را برای بیان و ساخت یک داستانِ شیک و مخاطبپسند داشته باشد. فکر کردم سراغ فایلهای لپتاپ بروم. شاید چیزی دستگیرم شود. در فایلهای جملهبرداری قدیمی که به پیشنهاد استاد تهیه کرده بودم، پرسه میزدم. چشمم به جملهای جالب و کاربردی از کتاب «تندآموزِ نوشتنِ داستانِ کوتاه نوشتهی خانم مارگارت لوک» افتاد: «ایدهها زمانی به سراغم میآیند که، کاغذ و قلمی برای یادداشت کردنشان در دست ندارم.» جملهای که استاد بارها بازگو کرده بود و انگار باز هم نیاز به یادآوری داشتم. دقیقا همینطور هست. توی رختخواب، نیمههای شب که خواب از چشمت میپرد. وقتی که رویایی دیدهای و برایت جذاب، خاطره انگیز، ترسناک و … بوده، دستشویی، حمام، نماز، بازار، مهمانی، آشپزخانه، ماشین و هر جای دیگری که فکرش را بکنی، ناگهان ایدهی جالبی در ذهنت جرقه میزند. سرخوش از یافتن ایده، و به خیال جاخوش کردنش همانجا، یادداشتش را به بعد و در دسترس بودن وسیلهی نوشتن موکول میکنی. خلاصه… میگذرد تا به قلم و کاغذ یا وسیلهای که بتوان با آن و در آن نوشت برسی، آنوقت هر چه به مغزت فشار میآوری و التماس میکنی که بگو ایده چه بود؟ چیزی یادش نمیآید. گویی آلزایمر گرفته! این وقت است که میفهمی ای دلِ غافل! مرغ از قفس پریده و تو حواست نبوده. غصهدار میشوی. افسوس میخوری؛ اما آیا اندوه چارهی کار هست یا باید دست به اقدامی مفید و کارساز زد؟ بیگمان با یکجا نشستن و دست روی دست گذاشتن، کار درست نمیشود و به قولی؛ گذشتهها گذشته. باید به فکر آینده بود و تمهیداتی اندیشید. پس چاره چیست؟ تدبیر در این است که؛ همهجا با خود قلم و کاغذ یا موبایل داشته باشیم و به محض شکل گرفتن ایده، آنرا حداقل به صورت ابتدایی ثبت کرده و بعدها پر و بال دهیم. بههمین راحتی. بههمین سادگی. میگی نه؟ امتحانش مجانیه!
[سه شنبه 1403-01-21] [ 03:23:00 ب.ظ ]
لینک ثابت |