شعری که علامه طباطبایی حاضر بود، تفسیر المیزان را با آن عوض کند!

پدر، عشق و پسر
رسم است هرکه داغِ جوان دید،
دوستان!
رأفت برند حالتِ آن داغدیده را
یک دوست زیر بازوی او گیرد از وفا
وآن یک، ز چهره پاک کند، اشکِ دیده را
آن دیگری بر او بچشاند گلاب و شهد
تا تقویت کند، دلِ محنت‌‌‌چشیده را
یک‌چند دعوتش به گل و بوستان کنند
تا برکَنندش از دل ، خار خُلیده را
جمعی دگر برای تسلّای او دهند
شرح ِسیاه‌کاری چرخِ خمیده را
القصه؛ هرکسی به طریقی، ز روی مهر
تسکین دهد مصیبتِ بر وی رسیده را

آیا که داد تسلیتِ خاطرِ حسین‌(ع)؟
چون دید نعشِ اکبرِ در خون تپیده را
آیا که غم‌گُساری و اندوه‌‌‌بَری نمود
لیلای داغدیده‌ی زحمت‌‌‌کشیده را؟

بعد از پسر، دل پدر آماج تیر شد
آتش زدند لانه‌ی مرغ پریده را..!
“ایرج میرزا”

کتاب پیش رو، روایتی است از زبان یک حیوان. اسبی که مادری داغدیده را مخاطب قرار داده و شرحِ ماوقع می‌گوید.

اسبی به نام “عقاب".

مرکَبِ علی اکبر حسین که شاهدِ دلاوری‌ها و شهادت ایشان بوده. حالا با لیلا، مادرش حکایتِ دل می‌گوید:

«بنشين ليلا! اين‌طور با چشمهاي غم گرفته و اشكبار، به من خيره نشو.

من آتش اين دلِ‌ سوخته را، اين نگاهِ غم‌زده را، بيش از اين تحمل نمي‌توانم كرد.

كيست كه بتواند اين همه غم را در نگاهِ يك زن ببيند و تاب بياورد؟

كدام بار، سنگين‌تر از خبرِ شهادتِ سوار؟

كدام دِين‌، شكننده‌تر از بيان آن ماجراي خونبار؟

 كدام فريضه، سخت‌تر از خواندن مرثيه‌ي يك دلاور، براي مادر؟

 دشمن گمان مي‌بُرد كه دو نفر را اگر از سپاه امام جدا كند، كمر امام مي‌شكند؛ يكي عباس‌بن‌علي و ديگري علي‌بن‌حسين! گمانِ دشمن اين بود كه امام، با اين دو بال است كه پرواز مي‌كند و جولان مي‌دهد.

عجيب بود رابطه‌ي ميان اين پدر و پسر. من گمان نمي‌كنم در تمامِ عالم، ميان يك پدر و پسر اين همه عاطفه، اين همه تعلق، اين همه عشق، اين همه انس و اين همه ارادت حاكم باشد. من هميشه مبهوت اين رابطه‌ام.

 گاهي احساس مي‌كردم كه رابطه‌ي حسين با علي‌اكبر، فقط رابطه‌ي يك پدر و پسر نيست. رابطه‌ي يك باغبان با زيباترين گل آفرينش است.

رابطه‌ي عاشق و معشوق است.

رابطه‌ي دو انيس و همدلِ جدايي ناپذير است.

رابطه‌ي ماموم و امام است. رابطه‌ي مُريد و مراد است. رابطه‌ي عاشق و معشوق است. رابطه‌ي مُحب و محبوب است.

صحابي همه رفته بودند. يك‌به‌يك اذن جهاد گرفته و رفته بودند. امام، مهياي ميدان شده بود، اهل بيت و بني‌هاشم، پروانه‌وار گِردش جمع شده بودند و او را از رفتن بازداشته بودند. او اما نزديك‌ترين، محبوب‌ترين و دوست داشتني‌ترين هديه را براي اين مرحله از معاشقه با خدا برگزيده بود. شايد انديشيده بود كه خوب‌ترين‌ها را، اول فداي معشوق كند.

شايد اين فكر را كرده بود كه تا وقتي پسر هست، چرا بردارزاده؟ چرا خواهر‌زاده ؟ تا وقتي حسين فرزند دارد، چرا فرزند حسن؟ چرا فرزند عباس؟ چرا فرزند زينب؟….»

 

موضوعات: آموزش درس عربی, معرفی کتاب
[شنبه 1403-04-23] [ 06:23:00 ب.ظ ]