کتابخوانی
‌محمود دولت‌آبادی نویسنده‌ی رمان معروف کلیدر، می‌گوید: «احساس می‌کنم از کتاب‌ها می‌ترسم. هر وقت خود را در میان کتاب‌ها می‌بینم، با صراحت بی‌رحمانه‌ای احساس نادانی می‌کنم.»
من هم چند سال قبل توهم دانایی داشتم. می‌اندیشیدم که علامه‌ی دهر و دانای کل هستم. دچار این هذیان بودم که با چند کلاس درس خواندن، کوهِ علم را شکافته‌ام و پاسخِ همه چیز را می‌دانم، در هر زمینه‌ای اظهار‌نظر می‌کردم؛ چقدر باعث آزار اطرافیان بوده‌ام خدا می‌داند!
ولی هر چه جلوتر رفتم و با کتاب‌ها، اندیشه‌ها، باورها و تجربه‌های دیگران آشنا شدم، دریای بیکرانِ دانایی را درک کردم؛ بیشتر ملتفتِ بی‌پایان بودن حجم دانشی شدم که هیچ از آنها نمی‌دانم. که چقدر جاهل هستم. چقدر نمی‌دانم. نادانی‌ای که قابل دیدن نبود. البته می‌دانستم که چه می‌دانم؛ مشکل این‍جا بود که نمی‌دانستم چه و چقدر نمی‌دانم؟
دریافتم که باید نقاطِ کورِ فکرم را کشف کنم و دنبال منابعی برای رفع کمبودهای شناختی‌ام باشم. روشن است که نیاز به دانستن و آموزش پی‌در‌پی دارم. به کتاب‌هایی در زمینه‌های مختلف رو آوردم. گاهِ مطالعه، احساس نادانی‌ام بیش از پیش خودنمایی می‌کند. به عمق بی‌دانشی‌ام پی می‌برم. حسِ همه چیز دانی‌ام سرکوب و خُرد می‌شود. فرو می‌ریزد.
تازه فهمیدم که نسبت به هیچ‌کدام از دانسته‌هایم هم خاطرجمع نیستم. آنجاست که شروع می‌کنم به زیرِ سوال بردنِ همه اطلاعاتم و می‌ترسم. می‌ترسم که دیگران متوجه طبل توخالی بودنم شوند. اینجاست که از ترس رسوا شدن به کتاب‌ها پناه می‌برم.
چون می‌دانم که نمی‌دانم. به قولی: آن‌کس که نداند و بخواهد که بداند؛ جان و تن خود را ز جهالت برهاند.
#یادداشت_روزانه

موضوعات: آموزش درس عربی, علم آموزی
[جمعه 1403-05-19] [ 01:41:00 ب.ظ ]