سبز کوچولوی گردی را بین انگشتان شست، اشاره و میانه می‌سُرانم. پوستِ صاف، براق و بسیار نازکی دارد. سفت و نرم هست. مثلِ بعضی‌ها پوست کلفت نیست.

سر ‌و‌ تَهش تورفتگی دارد. یک‌طرف به چوب نازکی وصل است و سوی دیگر مثلِ ناف می‌ماند. خط موربی بین دو سوراخ کشیده شده است.

کمی با آن ور می‌روم. دیدنش هم دهانم را آب می‌اندازد.

وای دهنم آب افتاد، دلم به تاپ‌تاپ افتاد.

کمی نمک رویش می‌ریزم؛ تا دندانم کُند نشود. چه دلبری می‌کند این کوچولوی دوست داشتنی!

آب از لب‌و‌لوچه‌ام راه می‌افتد، جراتِ گاز زدنش را ندارم. طَبعم با ترشیجات جور نیست. چشمانم را آهسته می‌بندم تا بتوانم مزه‌‌اش را با تمام وجود حس کنم.

با پوست، بین دو دندان جلو می‌گذارم. گاز می‌زنم. صدای له شدنِ گوشتِ تنش، بین دندان‌ها را حس می‌کنم. قروچ‌و‌‌قروچ می‌کند. آبش روی زبانم جاری می‌شود. ترش است. چشمانم خود‌به‌خود تنگ، لبهایم جمع وصورتم چروکیده می‌شود.

با زبان به سمت دندان‌های آسیاب ُسرَش می‌دهم. فشرده و خرد می‌شود. گوشتی و آبدار است. صدای تماس پوست و گوشتش با آبِ دهان، ملچ‌و‌ملوچی راه می‌اندازد آن سرش ناپیدا.

آبِ دهانم را قورت می‌دهم. دارد تمام می‌شود.

دندانم با هسته‌ی بیضی شکلی که محکم به گوشت چسبیده، برخورد می‌کند؛ کامم تلخ می‌شود. لعنت به هسته‌ی زهرماری.

آلوچه

موضوعات: آموزش درس عربی, توصیف یک میوه
[سه شنبه 1403-02-04] [ 01:27:00 ب.ظ ]