نوبرانه | ... | |
به همراه دخترم رفتم میوه فروشی. چون دههی آخر فروردین هست، میوههای زمستانه مثل پرتقال و سیب تهانباری هستند و دیگر چشمنوازی نمیکنند. یواشیواش جایشان را به میوههای معطر، شیرین، ترش و ملس و خوشآبورنگ بهاره میدهند. این روزها بازارِ میوه رونق چندانی ندارد. هم به خاطر گرانی، هم کمبود و نبودِ میوه. میوهها هنوز نرسیدهاند و موقع برداشت نیست. پس باید منتظر محصولِ سال جدید، از نیمههای بهار باشیم. به دخترم که میوه دوست هست میگویم: «این روزها دیگر مثل زمستان، میوهی رنگارنگ گیر نمیآید.» گرچه اینطور نیست که میوهی نوبرانهای در بازار نباشد. از روزهای قبل از عید، سر و کلهی چغاله پیدا شده؛ که از شهرهای جنوبی و گرمسیر کشور میآورند. میوههایی که دوستدارانشان در ماههای دیگر سال، آرزوی مزهمزه کردن و خوردنشان را دارند. قبل از عید به دخترم وعده دادم که: «استان فارس خیلی چغاله دارد. برود باغ پدربزرگ و هرچه میخواهد بخورد.» هر چند روی درخت، چغالهای ندیدیم. گفتند: «درختها سرما زده و شکوفهها از بین رفته.» البته برای دلکشی هم که شده، پدرش برایش خریده بود. نوبرانهها روی میز، عشوهگری میکردند و دلبری. بستههای آلوچه، چغاله بادام، توت فرنگی و ملون آب از لب و لوچهی هر رهگذری راه میانداخت و او را شیدا میکرد. ولولهای در جان دخترم میافتد برای خریدن چاقاله بادام!(چغاله). روی پا بند نیست: «مامان بخر! مامان بخر!» بعد چشمش به آلوچه میافتد، در بستههای هفت هشت تایی. هنوز خیلی ریز، کال و گران بودند. سعی میکنم او را راضی کنم چند روز دیگر صبر کند. اردیبهشت این میوه فراوان و در دسترس هست میگوید: «حالا که نوبر هست میخواهم. بعدا این مزه را نمیدهد.» میگویم: «ملون بخریم؟» میپرسد: «ملون چیه؟» میبرمش سمتِ ملون، جانا و هندوانه. ملونهای کوچولو او را سرِ وجد میآورند. چه عطر و بویی به فروشگاه داده. هندوانه و خانوادهی طالبی اواسط بهار پا به بازارهای میوه و ترهبار میگذارند؛ ولی امروزه از مناطق گرمسیر میآورند و زودتر به دست مشتری میرسند. از خوشمزهترین میوههای مقوی و شیرینِ مورد علاقهی خودم هستند. برای سیر کردنِ هوسِ نوبرانهخوری، چند تا ملون کوچک، کمی هم چغاله بادام، آلوچه و توتفرنگی میخرم. چغاله بادام وقتی از موقعاش بگذرد، سفت و سخت میشود که اگر بخوری رودل میکنی. بعد از اذان و افطار، زود چغاله و آلوچهاش را میخورد. بعد برایش ملون کوچکی قاچ میکنم. با لذت و اشتها میخورد. خیلی زود اعتراض میکند که زبانم میسوزد. میگویم: «یک خیار بخورد.» حساسیت دارد. نمیتواند طالبی، خربزه، ملون، انبه، آناناس، کیوی، گردو، خرما و میوههای با طبعِ گرمِ این چنینی بخورد. بهتر است همانی که دوست دارد را برایش بخرم.
[دوشنبه 1403-01-20] [ 04:45:00 ب.ظ ]
لینک ثابت
|