موبایل و کتاب

دیشب مشغولِ مطالعه‌ی کتابِ “ابنِ مشغله‌ی نادر ابراهیمی” بودم. متنی توجهم را جلب کرد. حرفهای چند روز پیش استادِ نویسندگی برایم یادآوری شد. دقیقا قابل تطبیق بود.

استاد کلانتری در وبینار روز 11 فروردین با بیان این که: «تا این مشکل را حل نکنیم در نوشتن به جایی نمی رسیم.» موبایل و گشت زدن در فضای مجازی را به عنوانِ قاتلِ خلاقیت معرفی نمود؛

چون ذهن را درگیر و از فضای نوشتن دور می‌کند.

فرصت فکر کردن و ایده یابی را از نویسنده می‌گیرد؛ در حالی که بی‌حوصلگی برای هنرمند ضروری هست. تا حوصله‌ات سر نرود، فکرِ ایده به ذهنت خطور نمی‌کند.

ایشان دلیلِ خلاقیتِ گذشتگان را بی‌حوصلگی و نبودِ سرگرمی‌های متنوع عنوان کرد؛ که این کمبود باعثِ کلافگی و ناشکیبایی‌شان شده و شروع به خلق می‌کردند.

امروزه با بروزِ کمترین مشکل، به‌جای ارائه‌ی راه‌حل، به موبایل پناه می‌بریم و ساعت‌های متمادی را با آن می‌گذرانیم و خودمان را از اندیشیدن به مشکلات می‌رهانیم. انگار خانه را آشغال برداشته و ما به‌جای زودودن‌، آن‌ها را زیرِ فرش قایم و در اصل صورت مساله را پاک می‌کنیم.

باید دانست که «شناخت مشکل و راه‌حل دادن، سخت‌ترین بخشِ قضیه هست.»

موفقیت یا عدم موفقیت ما به رابطه‌مان با موبایل و چگونگی تنظیمِ آن بستگی دارد.

حتی نوشتن و یادداشت‌برداری در موبایل برای مدت طولانی، باعث حواس‌پرتی و سرک کشیدن به جاهای دیگر می‌شود. ضمن این‌که نوشته عمق نمی‌یابد. پس بهتر است حتی‌الامکان در دفتر یا کامپیوتر بنویسیم.

فقط شرکت کردن در کلاس‌ها و علم‌آموزی کافی نیست؛ باید عملگرا باشیم. تکلیف‌ها را درست و به موقع انجام دهیم. کتاب بخوانیم و بنویسیم.

برای موفق شدن باید به مقابله با موبایل و تنظیم رابطه با تکنولوژی به‌ویژه اینستاگرام که موجودِ گول‌زنکی ست، پرداخت. با میل خود وارد می‌شوی؛ ولی ترکِ محل دستِ خودت نیست. یک‌باره به خودت می‌آیی می‌بینی چند ساعت از وقتت را به خود مشغول کرده است. اینستاگردی قاتل خلاقیت است.

بگذار بی‌حوصله شوی. آن‌گاست که ایده‌ها یکی پس از دیگری از راه می‌رسند….»

نادر ابراهیمی نیز در کتاب ابن مشغله به این موضوع از بُعد دیگری پرداخته است. شاید به خاطر این که در زمانِ نوشتنِ داستان، موبایل وجود خارجی نداشته است.

« این آگهی استخدام، مرا به چه جاها کشانده! هر روز پشتِ صفی طولانی به خاطرِ کارِ استخدام در موزه استخدام در … فکرش را بکنید، اگر من به‌جای آن همه آگهی که در طول سال‌های سال خواندم، درست به همان اندازه و به همان مدت، فلسفه می‌خواندم، حتما فیلسوف می‌شدم. طب می‌خواندم، طبیب می‌شدم…

لااقل می‌توانستم به همان مدت، زمین را بیل بزنم. آن‌وقت یک قطعه زمین دویست هکتاری زیرِ کِشت داشتم…

حساب می‌کنم هر شب یک ربعِ ساعت صرف خواندنِ آگهی‌های استخدام می‌شود و هر روز دو، سه، چهار پنج ساعت، صرفِ پی‌گیری مساله‌ها. همه‌ی این مدت ضرب در سی روز، بعد ضرب در دوازده ماه، بعد ضرب در ده سال…»

“کار باید در انتظار انسان باشد نه انسان در انتظار کار.”

مردم امروزی با موبایل سرگرمند و دیروزی‌ها برای یافتن شغل مناسب، سرشان به آگهی‌های استخدام و پی‌گیری کارها گرم بود و هر دو نسل، متضرر شده‌ایم.

موضوعات: آموزش درس عربی, ارزش زمان
[پنجشنبه 1403-01-16] [ 04:07:00 ب.ظ ]