: «بابا! ببین پشت کتاب عربیمون چی نوشته؟»
: «چی نوشته؟»
: «دلیل آورده که ما چرا باید عربی یاد بگیریم.»
: «این خوبه که.»
: «چیش خوبه؟»
: «خب حالا چه دلیلی اورده؟»
: «نوشته زبان عربی میآموزیم چون 1-زبان قرآنه.»
: «خب درسته. قرآن عربی هست و برای خواندنش باید عربی بلد باشی.»
: «چرا عربی بلد باشم؟ من میتونم ترجمهی فارسی بخونم.»
: «نه دیگه خوندنِ عربیاش مهمه و ثواب داره.»
: «ولی من قبول ندارم.»
: «خب! دیگه چی گفته؟»
: «زبان معارف و علوم اسلامیه؛ خب من چهکار به علوم اسلامی دارم؟ تازه اگر نیاز باشه ترجمهش هست.»
پدر حرفی برای گفتن ندارد.
: «دیگه؟»
: «زبانِ نخستِ جهانِ اسلام هست. خب من چهکار کنم که اون موقع عربی حرف میزدن؟ اونا عرب بودن و این هم زبونشون بوده. چه ربطی به ما داره؟»
: 4-زبان رسمی بسیاری از کشورهای اسلامیه. به من چه که زبان رسمی کیه. من به کشورهای عربی چهکار دارم؟ مگه میخوام با اونا عربی حرف بزنم؟ اصلا مگه من میرم کشورهای عربی که لازم باشه باهاشون صحبت کنم؟ تازه شم، کی با عربی خوندن تونسته مکالمه یاد بگیره که من یاد بگیرم؟» ادامه میدهد
: «حالا گوش کن. 5-زبان و ادبیات فارسی با آن درآمیخته و برای فهم بهتر فارسی، آشنایی با عربی لازم است. کی گفته؟؟؟ یعنی چه که باید عربی بخونیم که فارسی بفهمیم؟ زبان ما خودش کامله. نیازی به عربی نداریم. بعد هم، ما توی ادبیات فارسی همه چی یاد میگیریم نیازی به یادگیری عربی نداریم.»
: «خب دیگه چی گفته؟»
: ششم گفته، یکی از زبانهای بینالمللی و مهم جهانه.»
: «آهان این دیگه خیلی مهمه.»
: «مگه من جزو سازمان ملل هسم که اینها بلد باشم؟ حالا بقیهاش رو گوش کن.»
: «دیگه چه گفته؟ بگو ببینم.»
: «هفتم، زبانی کامل، پر معنا و زیباست. (با تاکید و مسخره) من چهکار کنم؟ اصلا کی گفته عربی زیبا هست؟ خود عربها هم انگلیسی یاد گرفتن و با مردم کشورهای دیگه انگلیسی حرف میزنن، بعد ما بریم عربی یاد بگیریم؟ زبان رسمی دنیا انگلیسی هست. اصلا دلم نمیخواد عربی یاد بگیرم. من میخوام ژاپنی یاد بگیرم، نه عربی.»
: «خب ژاپنی هم یاد بگیر. کی جلوت رو گرفته؟»
: «نه. فقط ژاپنی. عربی دوست ندارم. به دردم نمیخوره. چرا براش وقت بذارم؟ حالا ببین دلیل بعدی چه گفته؟»
: «چه گفته؟»
تغییر لهجه میدهد: «8- بسیاری از آثار علمی و فرهنگی تاریخ بشر به زبان عربی است.»
: «راست میگه.»
سرخ شده و داد میزند: «خب چه ربطی داره؟ حالا همهی کتابها به زبانهای دیگه مثل فارسی و انگلیسی ترجمه شده و لازم نیست متن اصلی رو بخونی. به فرض محال، من بخوام این کتابها رو بخوانم خب ترجمه میخونم.»
: «خیلی راست میگه، نسخهی اصلی عربی هست.»
: «بابا! تو میخوای کتاب قدیمی از زیر سنگ کشف کنی ببینی چی نوشته؟ خب ترجمهاش هست.»
: «نسخههای خطی قدیمی، عربیه؛ حتی علما و فیلسوفهای ما، مثل بوعلی سینا هم همهی کتابهاشون رو عربی نوشتن. نمیدونستی؟»
: «اَه….بابا! اونموقع زبان دیگهای بوده و طور دیگهای می نوشتن. کسی نمیرفته خط میخی بنویسه. کوفی مینوشتن؛ چون خط و زبان کوفی مُد بوده. بیکار نبودن که به زبان دیگهای بنویسن. به من چه ربطی داره اصلا که کی به چه زبانی نوشته؟ اون موقع مجبور بودن عربی بنویس. اون زمان اینجور بوده.»
: «تموم شد؟»
: «نه نهمی، یکی از زبان های علمی جهان در قرن های گذشته بود.»
: «به به به به»
: «ببین. ببین چی میگه؟؟؟ قرنهای گذشته. ما گذشته نیستیم. ما آیندهایم بابا! گذشته، گذشته. خودش داره میگه گذشته.»
: «پسرم! الانم اعتبار داره.»
: «به من چه که اعتبار داره؟ من نمیفهمم چرا بچهها باید به زور عربی بخونن. خب اگر لازم باشه ترجمهاش رو میخونی. این همه گوگل کردن. الان با جابه جا کردن دوتا دکمه همهی اطلاعاتی بهت میده؛ فقط لازمه ترجمه عربی به فارسی رو تایپ کنی. همه رو برات ترجمه میکنه. همه چی توی گوگل هست. حوصلهی هر چیزی دارم، جز عربی. اَه ولمون کنین. دست از سرمون بردارین. اصلا نمیخوام یاد بگیرم. نمیخوام درس بخونم»
: «خب پسرم! حالا چی شده که این قدر عصبانی هستی؟»
: «فردا امتحان عربی دارم. نخوندم.»
: «خب… پس بگو چرا از عربی متنفری؟»
میخندد. قصد رفتن به اتاقش را دارد بلند میگوید
: «خدا…حافظ، خدا……..فظ.»