امروز کلیپی دیدم که؛ مردی به مادرش میگفت: “مادر! بزرگترین آرزویی که داشتی چی بود؟
مادر گفت: دیدن یه بچه تو بغل تو
پسر: رفتی مکه از خدا چیخواستی؟
مادر: نوه، بچهی تو
پسر: خدا بعد از ۱۴ سال حاجتت رو داده، نه یکی؛ بلکه صاحب دوتا نوه شدی. دوقلو هستن.”
این اتفاق که در جمع خانوادگی میافتاد، همه را به گریه واداشت. همه اشک شوق ریختن و به پسر و همسرش تبریک گفتند.
چشمان من هم بارانی شدند.
امروز سورهی ابراهیم رو تلاوت میکردم. دوتا آیه توجهم رو جلب کرد:
آیه ۳۴/ابراهیم” و خدا هر چه که خواستید را به شما داد و اگر بخواهید نعمتهایش را بشمارید، قابل شمارش نیست.”
آیه ۳۹/ابراهیم ” ابراهیم خدا را به خاطر این که در سنین کهنسالی به او دو پسر به نامهای اسماعیل و اسحاق داده، شکر میکند و در آخر میگوید: ان ربی لسمیع الدعا؛ قطعا پروردگار من، دعاها را میشنود.”
گاهی که دست به دعا برمیدارم و ظاهرا از خداوند پاسخی نمیگیرم، امیدم، ناامید میشود و از خدا گله میکنم که چرا؟
چرا به من نگاه نمیکنی؟
مگر من غیر از تو، که را دارم؟ “من لی غیرک”
چرا دستم را نمیگیری؟
چرا من را به حال خودم رها کردهای
و چرا؟ چرا؟ چراهای دیگر.
وقتی با چنین صحنه و آیههایی برخورد میکنم، از خودم متنفر میشوم،
که این همه نعمت ریز و درشت را نمیبینم؛ که اگر استجابت دیر شده، حتما حکمتی داشته؛
که شاید موعدش نرسیده، که شاید مصلحت نبوده؛
که شاید قرار است چیز بهتری بگیرم؛ کهکهکه
چقدر به این تلنگرها نیاز دارم.
چقدر گاهی ناسپاس میشوم.
یادم باشد شکرگزار باشم.
الحمدلله علی کل نعمه؛ خدایا به خاطر همهی دادههات شکر
#یادداشت_روزانه
#آیه_نویسی
موضوعات: ترک وطن, اجابت دعا
[چهارشنبه 1402-11-18] [ 08:18:00 ب.ظ ]